مرغی که از بالای منقار او پوستی مانند خرطوم فیل آویخته است. (برهان). دجاجۀ مصریه که از منقار او خرطومی آویخته و خرطوم و گردن او هر لحظه به رنگی نماید. (انجمن آرا). پیروج. بوقلمون. فیلمرغ. شوار. شوال. شوالک. (برهان). ابوبراقش. (برهان، ذیل شوالک). شوات. (برهان)
مرغی که از بالای منقار او پوستی مانند خرطوم فیل آویخته است. (برهان). دجاجۀ مصریه که از منقار او خرطومی آویخته و خرطوم و گردن او هر لحظه به رنگی نماید. (انجمن آرا). پیروج. بوقلمون. فیلمرغ. شوار. شوال. شوالک. (برهان). ابوبراقش. (برهان، ذیل شوالک). شوات. (برهان)
مالیده به پیل، مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل، که پیل در زیر پای مالیده باشد، پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل، (غیاث)، کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه، (انجمن آرا)، کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن، (برهان)، کنایه از پامال کردن بقهر و غلبه و در هندوستان متعارف است که بعض گناهکاران را در زیر پای پیل پامال سازند و این سیاست مخصوص سلاطین همین دیار است و غیر اینها را سزاوار نیست بلکه کمال بی ادبی است، (آنندراج)، مال بسیار، (غیاث)
مالیده به پیل، مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل، که پیل در زیر پای مالیده باشد، پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل، (غیاث)، کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه، (انجمن آرا)، کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن، (برهان)، کنایه از پامال کردن بقهر و غلبه و در هندوستان متعارف است که بعض گناهکاران را در زیر پای پیل پامال سازند و این سیاست مخصوص سلاطین همین دیار است و غیر اینها را سزاوار نیست بلکه کمال بی ادبی است، (آنندراج)، مال بسیار، (غیاث)
که پیش از کسی میرد. که پیش از وی بدرود حیات گوید. بلاگردان. - پیش مرگ شدن کسی را، برخی او شدن. فدای او شدن. پیش بمردن کسی را. تصدیق او شدن. تصدق او رفتن: الهی پیش مرگت بشوم فلان کار را بکن
که پیش از کسی میرد. که پیش از وی بدرود حیات گوید. بلاگردان. - پیش مرگ شدن کسی را، برخی او شدن. فدای او شدن. پیش بمردن کسی را. تصدیق او شدن. تصدق او رفتن: الهی پیش مرگت بشوم فلان کار را بکن
پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مرغی است آبی رنگ و آن بزرگتر از بوقلمون است و در اطراف کرمانشاهان بسیار است و آن را شکارچیان صید کنند. خرچال.توقدری. هوبره. حباری (ح را) . دقداق. تله. این مرغ را در کرمان تلّه نامند. (از یادداشت مؤلف)
پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مرغی است آبی رنگ و آن بزرگتر از بوقلمون است و در اطراف کرمانشاهان بسیار است و آن را شکارچیان صید کنند. خرچال.توقدری. هوبره. حباری (ح ُ را) . دقداق. تله. این مرغ را در کرمان تِلَّه نامند. (از یادداشت مؤلف)