جدول جو
جدول جو

معنی پیل مرغ - جستجوی لغت در جدول جو

پیل مرغ
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد
شوال، شوالک، شوات، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، حربا
تصویری از پیل مرغ
تصویر پیل مرغ
فرهنگ فارسی عمید
پیل مرغ
(مُ)
مرغی که از بالای منقار او پوستی مانند خرطوم فیل آویخته است. (برهان). دجاجۀ مصریه که از منقار او خرطومی آویخته و خرطوم و گردن او هر لحظه به رنگی نماید. (انجمن آرا). پیروج. بوقلمون. فیلمرغ. شوار. شوال. شوالک. (برهان). ابوبراقش. (برهان، ذیل شوالک). شوات. (برهان)
لغت نامه دهخدا
پیل مرغ
بوقلمون
تصویری از پیل مرغ
تصویر پیل مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
پیل مرغ
((مُ))
بوقلمون
تصویری از پیل مرغ
تصویر پیل مرغ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش مرگ
تصویر پیش مرگ
آنکه پیش از دیگری بمیرد، کنایه از قربانی، فدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیر مرغ
تصویر شیر مرغ
چیزی که وجود ندارد زیرا که مرغ شیر نمی دهد، چیز نایاب، شیر خفاش
فرهنگ فارسی عمید
(چِ)
نام دره ای بحدود بلخ و جوزجانان و قندز. (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 154 و 308 تا 311 و 403 و 540 شود)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کلان شرم (زن)
لغت نامه دهخدا
مالیده به پیل، مالیده و پی سپرشده در زیر پای پیل، که پیل در زیر پای مالیده باشد، پایمال کردن کسی را به انداختن در پای پیل، (غیاث)، کنایه از پی سپر کردن بقهر و غلبه، (انجمن آرا)، کنایه از پی سپر کردن و پایمال نمودن، (برهان)، کنایه از پامال کردن بقهر و غلبه و در هندوستان متعارف است که بعض گناهکاران را در زیر پای پیل پامال سازند و این سیاست مخصوص سلاطین همین دیار است و غیر اینها را سزاوار نیست بلکه کمال بی ادبی است، (آنندراج)،
مال بسیار، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
که پیش از کسی میرد. که پیش از وی بدرود حیات گوید. بلاگردان.
- پیش مرگ شدن کسی را، برخی او شدن. فدای او شدن. پیش بمردن کسی را. تصدیق او شدن. تصدق او رفتن: الهی پیش مرگت بشوم فلان کار را بکن
لغت نامه دهخدا
(رِ مُ)
کنایه از چیز نادر و نایاب.
- امثال:
شیر مرغ و جان آدمیزاد
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پیل مرغ. (فرهنگ فارسی معین). بوقلمون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). مرغی است آبی رنگ و آن بزرگتر از بوقلمون است و در اطراف کرمانشاهان بسیار است و آن را شکارچیان صید کنند. خرچال.توقدری. هوبره. حباری (ح را) . دقداق. تله. این مرغ را در کرمان تلّه نامند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از میش مرغ
تصویر میش مرغ
هوبره: (شکارهای این صحرا (نزدیک قریه حسام آباد راه کنگاور به کرمانشاه) خرگوش است... درنای زیاد میش مرغ که توی تخلی میگویند)
فرهنگ لغت هوشیار
شب پره خفاش. توضیح وجه تسمیه آنست که وی مرغی است که می زاید و بچه خود را شیر می دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیل شرم
تصویر پیل شرم
زنی که شرم بزرگ دارد زنی که آلت وی کلان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش از کسی بمیرد پیش میر، کسی که پیش از شاه یا امیر از غذای او خورد تااگر سمی در آن باشد وی بمیرد و مخدوم مصون ماند بلا گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کل مرغ
تصویر کل مرغ
((کَ مُ))
نوعی کرکس که سر وی پر ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش مرگ
تصویر پیش مرگ
((مَ))
کسی که حاضر است پیش از مرگ عزیزش بمیرد، قربانی، فدا، کسی که پیش از پادشاه، اندکی از غذای او را می خورد تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل شود
فرهنگ فارسی معین
حاشیه و کنار مرز در شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی